قوم آریایی

مناطق تقریبی سخن گویان شاخه هند و اروپایی

سانسکریت: آ-ریا āˊrya، ایرانی باستانی: اَریا arya، پارسی باستانی: اَرییا ariya، اوستایی: اَیرییا airiia، آریا نامی است که به هند وآریاییهای شمال هند و ایرانیان داده ‌اند، که در طول هزاره سوم پ،م (حدود ۳ هزار سال پیش از میلاد) به فلات ایران و شبه قاره هند کوچیده ‌اند. صورت اضافی جمع این واژه به صورت «اریانم» منشأ نام کشور ایران است. خاستگاه آریایی ها قزاقستان کنونی بوده سپس به فلات ایران و شمال هند یورش بوده و بومیان این نواحی را از لحاظ فرهنگی و زبانی دچار تحول گسترده کردند. در ریگ ودا مهاجمان آریایی که از آسیای میانه به شمال هند یورش برده اند، سفید پوست توصیف شده اند.

به گفتهٔ گراردو نیولی بر خلاف معناهای گوناگونی که آریَن یا آریا در میان هندیان باستان داشته، آریا در میان ایرانیان باستان صرفاً به معنای قومی ثبت شده‌ است. به گفته او ما همچنین می ‌دانیم که اهورامزدا خدای ایرانیان محسوب می ‌شده که زبان شان ایرانی یا آریا نامیده شده و اوستا به‌ روشنی «آریا» را به معنای قومی به کار برده ‌است. نیولی معتقد است هیچ تردیدی نمی ‌تواند باشد که واژهٔ «ایران» یا «آریا» برای ایرانیان مفهوم قومی دارد. البته هندی های کنونی حاصل آمیزش آریایی های روشن پوست و دراویدی های تیره پوست می باشند.

به گفتهٔ هرلد والتر بیلی هم آریا صفتی قومی است، که در کتیبه ‌های هخامنشی و زرتشتی به کار رفته ‌است. در اوستا این واژه به معنای یک گروه قومی در مقا بل گروه‌ های قومی دیگر به کار رفته ‌است. بِیلی می ‌گوید که در گذشته مادها را آریویی می ‌شناختند و یونانیان آراییا را برای پارسیان باستان به کار می ‌بردند. معنای قومی مشا بهی که در سده‌ های بعد رایج شد.

رودیگر اشمیت بر این باور است که آریایی عنوان مردم هند باستان و ایران باستان است که به زبان‌ های آریایی سخن می ‌گفتند.

به باور مریم سینایی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، در دوره‌ های گذشته چنین پنداشته می‌ شد که سنسکریت نیای همهٔ زبان‌ های هند و اروپایی و هندوستان میهن اصلی اقوامی بوده است که به این زبان سخن می ‌گفته ‌اند. از این رو، نام آریایی بر تمام این اقوام اطلاق می‌ گردید. بعدها با نادرست دانستن این نظریه، این اصطلاح متروک شد. در سدهٔ حاضر با ظهور فاشیسم این اصطلاح در آلمان برای مدتی معمول گردید و با اطلاق آن بر اقوام ژرمنی، به آن انگ نژاد پرستانه زده شد. اکنون اصطلاح آریایی تنها برای اقوام هند و ایرانی که خویشتن را خود به این نام می ‌خواندند، به کار می‌ رود.

به گفته ایگور میخایلوویچ دیاکونوف در زمانی که زبان سانسکریت نیای جمله زبانهای هند و اروپایی و هندوستان میهن اصلی اقوام هند و اروپایی شمرده میشد، دانشمندان آریا «arya»، نامی را که هندیان باستان به خود نهاده بودند، به تمام اقوامی که به زبانهای هند و اروپایی سخن میگفتند، بسط دادند. بعدها ثا بت شد که هندوستان میهن اصلی هند و اروپاییان نیست و برعکس اقوام مزبور در دوران بالنسبه متاخری به آنجا آمدند و زبان سانسکریت را هم به هیج وجه نمیتوان نیای زبانهای هند و اروپایی محسوب داشت. بدین سبب به کار بستن اصطلاح «زبانهای آریایی» و به طریق اولی «اقوام آریایی» در مورد همه سخنگویان به زبانهای هند و اروپایی غیرعلمی بود. بعدها این اصطلاح را فاشیزم آلمان برگرفت و بدان معنی و اهمیت نژادی داد، حال آن که دانشمندان هرگز چنین معنایی برای آن قایل نبودند. تنها کاربرد اصطلاح «آریایی» (که آن هم چون کلمه مزبور بر اثر سوء استفاده غیرعلمی از آن بی ‌اعتبار گشته غیرمطلوب است) در بارهٔ اقوامی است، که در روزگار باستان خودشان را آریا «arya» می ‌نامیدند. هندیان و ایرانیان خود را آریا «arya» میخواندند ولی دیده نشده ‌است، که حتی اقوامی که به یکی از دیگر گروه‌ ها یا خانواده‌ های زبانی منتسب باشند، خویشتن را به این نام بخوانند.

به نوشتهٔ گراردو نیولی، واژهٔ آریایی، در میان غیر ایرانیان نه بار نژادی و تباری و نه بار مکانی و جغرافیایی، بلکه بار دینی دارد. به اعتقاد او، آریایی در زبان هند و ایرانی به معنی «ایمان‌ آورده به آئین هند و ایرانی» است.

به نوشته گراردو نیولی، ایران ‌شناس ایتالیایی، کلمه آریایی، بر خلاف تصور برخی ایران ‌شناسان (مانند مری بویس و ریچارد فرای) در میان غیر ایرانیان نه بار نژادی و تباری و نه بار مکانی و جغرافیایی، بلکه بار دینی دارد. به اعتقاد او، آریایی در زبان هند و ایرانی به معنی «ایمان‌ آورده به آئین هند و ایرانی» است. سِر جان مَلکُم، به نقل از ملا فیروز، موبَد موبَدان زرتشتیان هند در بَمبَئی، آورده‌ است که واژهٔ انیران به معنای بی‌ دینان است. «اِر» واژه‌ ای پهلوی است و معنای آن «مؤمن» است. «اِران»، صورت جمع آن است. در پهلوی پیشوند «اَ» و «اَن»، چنانکه در یونانی و سانسکریت، پیشوند نفی است. در نتیجه، «اَنِران» یعنی بی‌ دینان. به گفتهٔ او، شاه اِران و انِران یعنی شاه مؤمنان و بی‌ دینان یا شاه پِرژا و ملتهای دیگر. مؤمنان زرتشتیان‌ آند و بی‌ دینان غیرزرتشتیان. تعبیر دینی ایران و انیران در شاهنامه نیز آمده‌ است. بر پایهٔ این تعبیر باید بپذیریم که واژهٔ ایران سپس معنای قومی و سرزمینی یافته‌ است.

از نگاه نیولی، معنی کلمه ایر ēr که در کتیبه شاپور یکم در کعبهٔ زرتشت و بر روی سکه‌ های بهرام دوم درج شده ‌است، به معنی «آزاده، نجیب و شریف» نیست و باید آن را صرفاً «آریایی» معنا کرد. در واقع واژهٔ فارسی میانهٔ کتیبه ‌ای (پهلوی کتیبه ‌ای) ēr همان صورت مفرد کلمهٔ ērān است و این نکته البته نه تنها دربارهٔ کلمه yly' در فارسی میانهٔ کتیبه ‌ای، بلکه برای واژهٔ ry' در پهلوی اشکانی کتیبه ‌ای نیز، که صورت جمع aryān='ry'n است، صدق میکند.

جغرافیای اوستایی

در زبان اوستایی، در فرگرد یکم وندیداد اوستا به صورت اَئیرییانم وَئِجو (Airiianəm vaēǰō) «گستره آریای» آمده و در یشت سیزدهم از مِهریشت (دهمین یشت از یشتهای اوستا) به صورت اَئیریو شایانا (Airyō šayana)» خانمانهای آریایی «آمده‌ است. در فارسی میانه به صورت اِران ‌شَهر (Ērānshahr) و در فارسی نو به صورت ایران است. در سانسکریت، آریاورته (Āryāvarta)» مسکن آریاییهاً، سرزمینی باستانی در شمال هند بوده‌ است.

اوستا

به باور دانشمند ایرانی ‌شناس، گراردو نیولی، یکی از دو رود جیحون یا هیرمند، «مبدأ اولیه خلقت جانداران در زمین» در آیین زرتشتی و کتاب اوستا و سرزمین ایرانویچ است.

در اوستا، ۶ جا از کلمه آریا به کار رفته‌ است. «جایگان آریاییها» airyō. šayana (یشت ۱۰٫۱۴)، دربردارنده ۶ نام که ۴ تا انها شناخته شده ‌است: "iškatəm pourutəmča mourum hārōyum gaomča suγδəm xᵛāirizəmča “Iskata, Pouruta, Margu, Haraiva, Gava-Sugda, Hvārazm. کوه اَیریو خشوثه (یشت ۸٫۶) در ایران شرقی است: "yaθa tiγriš mainya-asǡ yim aŋhaṱ ərəxšō xšviwi.išuš xšviwi.išvatəmō airyanąm airyō.xsuθaṱ hača garōiṱ xᵛ anvantəm avi gairīm" = مثل تیر نوک تیزی که کماندار اِرِخشَ (آرش) پرتا ب کرد، تیر تندرو، تندروترین آریاییها، از کوه اَیریو خشوثه به کوه خوَنوَنت. جنگل ( رَزورا، razurā، یشت ۱۵٫۳۲) که vīspe.aire.razuraya نامیده شد، جایی که کَوی هئوسرَوو Kavi Haosravō، وایو Vāyu را کشت. نام چهارم اَیریَنِم وَئیجو (airyanəm vaēǰō، پهلوی زرتشتی: ایران ‌ویچ) مکرراً در متون به کار برده شده و در متون سغدی مانوی و پارتی تورفانی به صورت اَریان ویجن (ʾryʾn wyžn) آمده‌ است. در یونانی، هرودوت (۷٫۶۲) اظهار میدارد که مادیها اَریویی (Arioi) نامیده میشدند. استفاده یونانیان از Areia (لاتین Aria) برای پارسی باستان، هریوه، هریوه بلوچی، ارمنی هریو به احتمال زیاد باعث سردرگمی بود.

واژه اَی ریَهَ ariya- در گاهان دیده نمیشود و تنها در بخشهایی که با نام اوستای متأخر نامیده شده ‌است، به ویژه در یشتها ظاهر میشود. در گاهان تنها به اَیریَمَن airyaman- برمیخوریم که معادل آریامان ayamán ودائی است که همچنین در آغاز دعای معروف اَی ریِمَه ایشو aryəmā išyō که در آن «اِیریمَن مطلوب» طلب شده ‌است، دیده میشود.

زبان نیاهند و ایرانی و زبان هند و ایرانی

آریایی آغازین زبان گروهی از مهاجران هند و اروپایی بود که در حدود هزاره ۳ ق.م از همنژادان شان جدا شدند و در دشتهای آسیای مرکزی رحل افکندند. در گذشته‌ های بسیار دور آریایی زبانها تماسهایی با بالتها، داکیه ‌ای. میسیه ‌ایها و اقوام فینو اوگری داشتند.

ایران‌ ویج

ایران‌ ویج (اوستایی: اَریَنَ وَئیجَه (airyana waējah),پارسی میانه: ایران‌ ویج (ērānwēz), سغدی مانوی: آریانا وَئیجه (airyana waējah), پارتی: آریان‌ ویجن(ʾryʾnwyjn) ۲۴)، بر اساس اوستا (فرگرد ۱) ایرانیان باستان خاستگاه خود را اَیریَنِم وَیجَ می ‌نامیدند که به معنی «گسترهٔ آریاییان» یا «سرزمین رودهای آریایی، چشمه‌ های آریایی» است. این واژه بعدها در متون پهلوی تبدیل به ایران‌ ویج (ērānwēz) شد. (ēr) به معنی «آزاده، شریف و اصیل» است. بنا بر اوستا، نخستین مسکن اقوام آریایی است. در بارهٔ محل ایرانویج اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را سرزمین صرفاً اساطیری دانسته ‌اند. برخی نیز پیشنهادهایی برای جایگاه جغرافیایی آن ارائه کرده‌ اند. محلهای پیشنهادی از خوارزم بر ساحل دریاچه آرال در شمال ازبکستان تا آذربایجان، یا تا جنوب یا شمال غرب افغانستان گسترده‌ است. اخیراً فُگِلسانگ محل ایرانویج را شمال سرزمین باستانی سُغد، در شمال رود سیحون دانسته، اما بر پایه پژوهش ویتسِل، جایگاه ایرانویج، در متون مختلف اوستایی، متفاوت است. در متن وندیداد، ارتفاعات مرکزی افغانستان فرض شده ‌است.

در وندیداد ۱، بند ۳و۴ آمده‌ است: بهترین ناحیه ‌ای که اورمزد آفرید ایرانویج است. اما پتیاره آن زمستان دیوآفریده ده‌ ماهه و انواع مار پردار و بی‌ پر است. خوشی این ناحیه به حدی است که اورمزد میگوید اگر سرزمینهای دیگر را نمی ‌آفرید، مردم به ایرانویج میرفتند و جایی برای سکونت باقی نماند. در اساطیر ایرانی زمین به هفت پاره یا اقلیم بخش شد. اقلیم میانی خونیرَس نام دارد که به اندازه آن شش اقلیم دیگر است. ایرانویج در خونیرَس قرار دارد. اورمزد در ایرانویج چیزهای زیادی را آفرید. رودهای وه دائیتی، داراجه، گاو اِیوداد یا یکتاآفریده، گیومرث، کوه‌ های ا برز و اوسِندام و راس و پل افسانه ‌ای چینوَد در آن جا است. نخستین حیوانات که دو گاو نر و ماده بودند و همه انواع گیاهان در ایرانویج آفریده شدند. ایرانویج امنترین جای خونیرَس است چندان که وَرِجَمکَرد در آن جا ساخته شده ‌است. سرور ایرانویج یکی از بی‌ مرگان، یعنی ونجدبیش، است. زردشت در ایرانویج ظهور کرد. طبق روایات متاخر ایرانویج در آذربایجان است. میگویند خورشیده به اندازه ایرانویج است. در اعتقادات ایرانی، ایرانویج آرمانشهر ایرانیان است. در مینوی خرد، مشخصات این آرمان‌ شهر بدین شرح آمده‌ است و پیدا است، که اورمزد ایرانویج را از دیگر جایهای و روستاها بهتر آفرید و نیکی ‌آش این است که زندگی مردم در آن جا سیصد سال است و زندگی گاوان و گوسفندان صدوپنجاه سال و درد و بیماری کم دارند و دروغ نمیگویند و شیون و مویه نمیکنند و دیو آز به تن آنان کمتر مسلط است و ده مرد از نانی که میخورند سیر میشوند و به هر چهل سال از زنی و مردی فرزندی زاده شود و قانونشان بهی و دینشان پوریوتکِشی است و چون بمیرند پارسایند و رد (سرور) آنان گوبدشاه است و از ایزدان سرور و پادشاه‌ شان سروش است.

هفت کشور

به پندار آریاییها جهان به هفت بخش (پهلوی: kišvar، سنسکریت: dvīpa) تقسیم میشد و رشته کوهی دورادور آن را فرا گرفته بود. منطقه مسکونی عالم، یعنی جایگاه آریاییها که در آن نزد ایرانیان اَیرَیَنه وَیجه (ایرانویچ) و نزد هندیان آریا وَرته نام داشت، در سرزمین میانی قرار داشت. آنان معتقد بودند که کوهی بس بلند در میان این سرزمین جای دارد.

در آغاز آفرینش مادی تیشتر بارانی انگیخت و ا ب سراسر زمین را گرفت. سپس زمین به هفت قسمت تقسیم شد. بخشی میانی، کشور خونیرَس (xwaēniraøa) در میان است و ایرانویچ (ایرانویژ)، سرزمین ایرانیان، در کشور خونیرَس قرار دارد. از میان این هفت کشور، خونیرَس از همگی بزرگتر و به تنهایی برا بر شش کشور دیگر است. در شرق کشور ارزه (arəzahī)، در غرب کشور سوه (sawahī)، در شمال دو کشور وروجرش (wouru.jarštī) و وروبرش (wouru.barštī) و در جنوب دو کشور فرددفش (fradadafšu) و ویددفش (widadafšu) پدید می ‌آیند. طبق بندهشن حدود هر یک از این هفت کشور به شرح زیر است: «از آنجا که خورشید به روز مِهِست برآید تا به روز کِه برآید، شرق، کشور اَرزَه است، از آن جا که به روز کِه برآید تا به روز کِه نشود ناحیهٔ نیمروز است، کشور فرَدَدَفش و ویدَدَفش است. از آن جا که به روز کِه در شود تا به روز مِهِست در شود، غرب، کشور سَوَه است. از آن جا که به روز مهست برآید تا به روز مهست درشود، شمال، کشور وروبَرشن و وروجرِشن است. چون خورشید برآید بر کشور ارزه و فرددفش و ویددفش و نیمی از خونیرس تا بد. چون به آن سوی تیرگ در شود، بر کشور سوه و وروبرشن و وروجرشن و نیمی دیگر از خونیرَس تا بد؛ هنگامی که اینجا روز است، آن جا شب است، زیرا به سبب کوه تیرگ است که شب پیدا شود. از کشور به کشور جز به اجازه ایزدان و ورجاوندی نشاید رفت. چنین گوید که میان ارزه و خونیرَس دریا است.

پیش از مادها

آریاییها را به نام زبان فرضی مشترک باستانی شان هند و ایرانی می ‌نامند. زبان، دین و ساختار اجتماعی جامعه‌ شان در دوره‌ های پس از مهاجرت حاکی از آن است که این اقوام در ا بتدا قوم واحدی بودند. جدا شدن آریاییها از دیگر قبایل دامدار و اسکان نیافته هند و اروپایی باید پس از آغاز پراکنده شدن جمعی این قومها در نیمه دوم هزاره ۴ پ.م رخ داده باشد. مهاجرت اقوام هند و اروپایی که در فاصله هزاره ۵ تا ۳ پ.م در استپهای جنوب روسیه میزیستند، احتمالاً به سبب افزایش جمعیت، ثروت (به ویژه احشام)، اختراع گردونه و ارا بهٔ جنگی و استفاده از اسب برای سواری بود. این قومها با فرهنگ کورگان که از هزاره‌ های ۵ تا ۳ پ.م در استپهای شمال دریای سیاه گسترش داشت، مربوط اند. هند و اروپاییها در جهات مختلف کوچیدند و از هند تا ایرلند مسکن گرفتند. در طول هزاره ۳ تا اوایل هزاره ۲ پ.م گروه هند و ایرانی یا آریایی که شاخه ‌ای از قوم هند و آریایی بود، احتمالاً در آسیای مرکزی، یعنی حدوداً استپهای ایران شرقی در سُغد، خوارزم و بلخ باستان و مناطق مجاور انها همچنان به زندگی مشترک خود ادامه میداد. باستان ‌شناسان شوروی معمولاً قوم هند و ایرانی را در کهن ترین دورانهای آن با فرهنگ آندرُنُو که آثارش در قزاقستان و جنوب سیبری یافت شده ‌است، مربوط میکنند. این فرهنگ به هزاره ۲ پ.م تعلق دارد و با فرهنگ کورگان مربوط است. سرانجام هند و ایرانیان نیز در حدود ۲۰۰۰ پ.م در جستجوی سرزمینهای تازه با چراگاه‌ های بهتر و دامهای بیشتر و شاید به سبب خشکسالیهایی که به‌ طور ادواری استپهای فصل مشترک اروپا-آسیا را که مسکن انها بود، تهدید میکرد، به تدریج از هم جدا شدند و با کوچی پردامنه از شرق دریای خزر و آسیای مرکزی، یا از غرب از سوی قفقاز، یا شاید از هر دو جهت از میهن مشترک شان به سوی فلات ایران حرکت کردند. در این زمان با پراکنده شدن هند و ایرانیان در منطقه ‌ای گسترده و نیز به سبب سستی روا بط اقتصادی میان انها که روا بط را کم کرد، تفاوت میان زبانهای ایرانی و هندی باستان که هر دو از گویش مختلف زبان هند و اروپایی آغازین سرچشمه گرفته بودند و در دروه آریایی تحول مشترک انها برای ادغام کامل آن دو کافی نبود، به تدریج شدت گرفت.

مانند دیگر جا به‌ جایی و هجوم قومهای کوچ‌ نشین، به ‌گمان در آغاز گروه‌ های کوچک پیشرو آریایی به مناطق تازه نفوذ میکردند. گروه‌ های کوچک معمولاً در اقوام بومی مستحیل میشدند، اما با رسیدن پیاپی گروه‌ های بزرگتر در دوره ‌ای به نسبت طولانی و چیرگی شان بر اقوام بومی یا متحد شدن شان با انها عنصر قومی و زبانی آریایی در این منطقه برتری می ‌یافت. آریاییها گاه صلح ‌جویانه و گاه با جنگ و خون ‌ریزی سرزمینهای تازه را به چنگ می ‌آوردند.

زبان گروهی از آریاییها را که بعداً سراسر شبه قاره هند را درنوردیدند، به اعتبار زبان مشترک شان، هند و آریایی می ‌نامند. اینها در حدود ۲۰۰۰ پ.م از میهن اصلی خود کوچیدند و سپس از ایران شرقی به شمال افغانستان راه یافته، پس از آن با گذر از کوه‌ های هند و کش میان ۱۷۰۰ تا ۱۳۰۰ پ.م به منطقه پنجا ب وارد شدند و اقوام بومی را شکست دادند و کم‌ کم به سمت جنوب پیشرفتند. از لوحهای یافت شده به خط میخی در آسیای صغیر بر می ‌آید که کما بیش در همین زمان، یعنی در حدود سده ۱۷ پ.م، گروه‌ های کما بیش کوچکی از جنگاوران و چا بک‌ سواران آریایی (هند و آریایی متقدم) پیش از دیگر آریاییها از ایران گذشته و از طریق کوه‌ های صعب العبور زاگرس به آسیای غربی راه یافته بودند. این آریاییها را بدین سبب پیش هند و آریایی می ‌نامند که پیش از مهاجرت هند و آریاییها به هند، از ایشان جدا شده بودند، اما به سوی هند نرفته بودند. اینها از نظر زبانی به همان گروه از قبایل آریایی تعلق داشتند. این جنگاوران و چا بک‌ سواران به زودی رهبری سیاسی و نظامی اقوام غیرآریایی هوری و کاسی را در آسیای غربی به دست گرفتند.

شاهان‌ شاهی میتانی هم که در حدود ۱۴۵۰ پ.م پا گرفت و سراسر بخش علیای بین‌ آلنهرین را شامل بود، با رهبری آریاییها تشکیل یافت. دولت میتانی، قدرت بسیاری به دست آورد و حتی دیرزمانی بر آشور هم تسلط داشت، اما در ۱۳۷۰ پ.م به دست شوپیلولیومَه، پادشاه هیتی از میان رفت.

در اسناد بایگانی هیتی در بغازکوی که در آسیای صغیر یافت شده و نیز در نامه‌ های العمارنَه از مصر علیا برخی نامهای خاص آریایی از جمله «اَرتَتَمه» و «اَرتَمَنیه»، «اَرتَشوورَه» و «شووَرداتَه» دیده میشود. در باغاز کوی کتابی در بارهٔ سوارکاری هم یافت شده که شخصی کیکولی نام از دولت میتانی گرد آورده‌ است. در این کتاب اصطلاحات مسا بقهٔ اسب دوانی و اعداد، همه صورت پیش‌ هند و آریایی دارند.

سند مهم دیگر، پیمان نامه کورتیوَزه، پادشاه میتانی و شوپیلو لیومه، پادشاه هیتی است، که در همآنجا یافت شده ‌است. در این پیمان نامه، کورتیوزه به میتره ورونه، ایندره و خدایان توامان ناستیه، سوگند یاد میکنند. نام این خدایان هم بیانگر پیش هند و آریایی بودن زبان این اسناد است. پیش هند و آریاییهای میتانی، چون در منطقه جمعیت کمتری داشتند و فقط در میان طبقات حاکم حضور داشتند، با سقوط دولت میتانی به‌ زودی در اقوام بومی مستحیل شدند و تأثیر عمیق فرهنگی و زبانی درازمدتی در آسیای صغیر بر جای نگذاشتند.

پس از پیش ‌هند و آریاییها، قبایل ایرانی که هر یک به گویش خاص خود از زبان مشترک فرضی ایرانی باستان سخن میگفتند، از میهن اصلی شان در آسیای مرکزی به صورت موجهای پیاپی به سوی فلات ایران رهسپار شدند. در حدود ۱۱۰۰ پ.م نخستین گروه از اینان به سرزمینهای شرقی ایران رسیدند که هند و آریاییها و پیش هند و آریاییها پیشتر از آن گذر کرده بودند. به نظر میرسد که نخستین قبایل ایرانی که در پایان هزاره ۲ پ.م به سوی غرب ایران کوچیدند، کسانی بودند که زبان شان به شاخه غربی زبانهای ایرانی باستان منسوب است، یعنی اجداد مادها، پارسها و سپس پارتها.

برای نخستین بار در سالنامه آشوری سالهای ۸۳۵–۸۳۶ پ.م متعلق به دوره شلمانزر سوم از حمله به قلمرو پَرسواَش میان دریاچهٔ ارومیه و دشت همدان و حمله به سرزمین مَتَیها در جنوب شرقی آن سخن رفته‌ است. در این سالنامه از پارتیها کمی دیرتر یاد میشود. مطالب سالنامه‌ های بعدی بیانگر ادامه حرکت پارسها به سمت جنوب شرقی و بازایستادن مادها از حرکت در منطقه همدان امروزی است.

در سنگنبشتهای از سارگن دوم (سل ۷۰۵–۷۲۲ پ.م) از دیوکو، حکمران ماد که شاید همان دیوکس هرودوت است، نام برده‌ است. در عهد تیگلات پیلسر سوم (۷۲۲–۷۵۴پ.م) سرزمین پارس باید جایی در منطقه مرکزی زاگرس بوده‌ باشد.

در عهد سناخریب (۶۹۱ پ.م)، مادها - متحد ایلامیان- جایگاهشان در نزدیکی کوه‌ های بختیاری بود. در ۶۳۹ پ.م آشور بانیپال پادشاهی عیلام را از میان برداشت و به جنگ کوروش اول شتافت که بر انشان و پَرسواَش یعنی تل ملیلان حکم میراند. این بدان معناست که در این دوره پارسیها تقریباً به سرزمینی که بعدها به نام آنان خوانده شد، رسیده بودند. سمت این جا به‌ جاییها حاکی از حرکت پارسیها از شمال غربی به جنوب غربی است و شاید بتوان شاهدی بر آن باشد، که سیر مهاجرت نخستین آنان از غرب دریای خزر، یعنی از گذرگاه‌ های قفقاز بوده‌ است.

پس از ایرانیان متکلم به زبانهای شاخه غربی ایرانی باستان، یعنی مادها، پارسها و پارتها، ایرانیهای شرقی زبان، به کوچ آغازیدند. برخی از ایشان در منطقه میان ایالت مرو باستان و ایالت بلخ باستان، رخج و بلوچستان اسکان یافته بودند، اما بیشتر قبایل ایرانی شرقی از جمله گروهی از سکاها، (اسکیتها، الانها، ماساگتها)، خوارزمیان و سغدیان در منطقه جنوب شرقی اروپا و آسیای مرکزی باقی ماندند، برخی از بازماندگان شان مانند اوستیها در قفقاز و یغناییها و پامیریها در تاجیکستان هنوز در آسیای مرکزی به زبانهای ایرانی شرقی سخن میگویند.

جامعه و اقتصاد

فرهنگ آریاییها در زمانی که ایشان به سرزمینهای ایران و هند رسیدند، مانند دوره زندگی مشترک اقوام هند و اروپایی، هنوز در مرحله شبانی-روستایی بود. بررسی واژگان این زبانها برخی اطلاعات را در بارهٔ زندگی آنان فراهم می ‌آورد. اینان دامدارانی بودند که با کشاورزی هم آشنایی داشتند و غلاتی چون جو و گندم میکاشتند و از انها آرد تهیه میکردند. آنان برای شخم زدن گاوها را به یوغ (اوستایی: یَوگ، (به هم بستن)، سنسکریت: یوگا) می بستند.

اقوام هند و اروپایی از حدود هزاره ۳ پ.م فلزات، نقره، مس و طلا را میشناختند. گاری دو چرخ دست ‌کم از اوایل هزاره ۳ پ.م در فرهنگ کورگان شناخته شده بود، اما دلیلی در دست نیست که از اسب برای کشیدن انها استفاده میشده ‌است. ظاهراً گاو برای این کار استفاده میکرده‌ اند. بهره بردن از گردونه جنگی که پیش تر در میان ‌رودان به کار گرفته میشد، در ایران آغاز شد. اسب و گردونه جنگی برای جنگجویان بود. جز اسب، سگ، گاو، خوک، گوسفند و بز نیز اهلی شده بودند، اما در جامعه آریایی هم مانند دیگر جوامع هند و اروپایی گاو ارزشمندتر بود. نظم اقتصادی جامعه آریایی بر اقتصاد شبانی، یعنی تملک دام، به‌ ویژه گاو استوار بود و شواهد زبانی نیز حاکی از اهمیت دام ‌پروری در دوره هند و اروپایی است.

برای آریاییها گاو معیار ثروت و اساس مناسبات دادوستد بود. چون گاو تأمین کنند غذا، شیر و فراورده‌ های شیر برای نوشیدن بود. از پوست گاو، لباس و روانداز و بندهای چرمی، از استخوان آن ار و از سرگین آن سوخت تهیه میشد. افزون بر اینها، ادرار گاو به عنوان ماده‌ ای پلشت‌زدا به کار میرفت. جامعه آریایی هنوز با اقتصاد پولی آشنا نبود و در ریگ ودا و اوستا هیچ اشاره ‌ای به مناسبت دادوستد پولی دیده نمیشود.

سن بلوغ در میان آریاییها ۱۵ سال بود. در این سن همه افراد بالغ با بستن کمربندی به جرگه بالغان درمی ‌آمدند. در این جامعه مانند جامعه هند و اروپایی کوچکترین واحد اجتماعی خانواده بزرگ پدرسالار بود، که افراد چندین نسل را که ارتباط خونی از طریق پدر، آنان را به هم می‌ پیوست، در زیر یک سقف گرد می ‌آوردند. خانه‌ سالار این خانوار را اداره میکرد. چندین خانوار بزرگ خویشاوند که در یک ای گرد هم می ‌آمدند، تیره را شکل میدادند. جامعه آریایی به ۳ طبقه تقسیم میشد. این نظام که میراث نظام طبقه ‌بندی اجتماعی هند و اروپایی بود، روحانیون، جنگجویان و مردمان عادی را از هم جدا و آنان را در سلسله مراتبی با همین ترتیب طبقه ‌بندی میکرد. روحانیون در راس این نظام قرار داشتند و پادشاهان، که ظاهراً از طبقه جنگجویان برگزیده میشدند، از جنگجویان و مردمان عادی برتر بودند. مقام آنان موروثی بود. آموزش برای کسب مقام روحانیت در ۵ تا ۷ سالگی آغاز میشد. در دوره هند و ایرانی روحانیان براهمَنه، در گاهان زَوتَر و در اوستای نو آثرَوَن یا آثورَوَن خوانده شده ‌است. روحانیان آریایی به محل معین یا خدمت خدای خاصی وا بسته نبودند و مراسم پرستش و قربانی را صرف نظر از مقام و رتبه و نقش هر یک از خدایان، بنا بر ضرورت برای هر کدام از خدایان که لازم میشد، به جا می ‌آوردند.

مهمترین گروه روحانیون آریایی زودتر نامیده میشدند. کار انها نثار فدیه‌ های مایع (که در سنت ایرانی متاخر زوهر یا زَور نامیده میشود) به آب و آتش بود. گروهی دیگر آتهَروَن نامیده میشدند. برخی بر این باوراند، که نام این گروه با کلمه «آتش» مربوط است و کار آنان رسیدگی به آتش آیینی بوده‌ است. دو گروه دیگر از روحانیون آریایی، یعنی کَوی و اوسیگ وظایفی داشتند، که مشخص نیست. گروه نخست گویا شاعر، جادوگر و حافظان رازهای جاودانگی بودند. در هند کویها شاعر و پیشگو بودند. در ایران شرقی کویها، در دوره پیش از زردشت و در عهد خرد او، در قدرت دنیوی به سهمی بزرگ دست یافته بودند و پادشاه‌ ها یا سالارها تیره‌ ها به‌ شمار میرفتند. در عهد زردشت با وی سخت دشمنی می ‌ورزیدند. در ایران غربی نشانی از کویها دیده نمیشود. در یشتها از ۸ تن کوی نام برده شده ‌است؛ که بی‌ گمان فرمان ‌روایان محلی سلسله واقعی هستند. دانسته‌ ها مان در بارهٔ اوسیگ ‌ها از این هم کمتر است. لینکلن بر آن است که وظیفه خاص اینها یاری رساندن به جنگجویان در به دست آوردن غنایم بیشتر، به ویژه گاو، به صورت شبیخون زدن به همسایگانشان بود. کما بیش در بیشتر مواردی که در یگ ودا از اوسیکها نام برده شده ‌است، موضوع همراهی انها با جنگجویانی است که در طلب غنیمت به جنگ میشتافتند؛ و این غنیمت، تقریباً همیشه به معنی گاو بوده‌ است تا بدان جا که در سنسکریت کلمه gavist (طلب گاو) به معنای جنگ به کار میرود. این یاری رساندن به شکل اجرای آیینهای خشونت بار همراه با نوشیدن نوشابه سکرآور هَومَه (هوم) و قربانیهای خونین و تهییج جنگجو برای جنگ بود. این حالت، اَیشمَه (خشم) نامیده میشد. شاید علت آنکه زرتشت از کَویها به بدی یاد میکند، همین همراهی آنان با جنگجویان تشنه جنگ باشد زیرا در اوستا فقط یک بار در یسنا (۲۰:۴۴) از آنان نامبرده شده ‌است و گفته میشود گَرَپَن و اوسیک گاو را به دست خشم می‌سپارند. خشم نیز همان صورت شخصیت یافته حس کشتار خواهی جنگجویان بود.

دومین گروه در جامعه آریایی جنگجویان بودند. در میان اینها گروه‌ هایی از جنگجوهای جوان به نام مَریَه، لفظاً به معنی «مردان جوان» سازمان یافته بود. فعالیتهای آنان چندان روشن نیست، اما ظاهراً پذیرفته شدن در این گروه‌ ها برای داوطلبان جوان مستلزم مراسم رازآموزی و تشرف بوده‌ است. در این مراسم آنان با هیولایی دروغین روبرو میشدند. این جنگجویان میکوشیدند با خوردن گوشت توان مبارزه پیدا کنند و با نوشیدن هوم به حالت خشم برسند. در این حالت تهییج خود را تجسم گرگ، یعنی جانوری می‌ پنداشتند که بیش از هر عاملی برای گله‌ های دام در استپها خطر به همراه دارد و حتی نام وِرکه (گرگ) را بر خود اطلاق میکردند. پنداشته میشد که این گرگها برای جامعه خودی زیان بار نیستند، بلکه فقط به جوامع بیگانه آزار میرسانند. حملات انها جنبه آیینی و مقدس داشت؛ زیرا برای موفقیت بایستی مراسم آیینی خاص اجرا میشد که همان گونه که پیش تر گفته شد بر عهده اوسیگها بود. در این مراسم هوم نثار میشد؛ و نوع خاصی از مراسم قربانی، که ظاهراً با خشونت فراوان همراه بود، برگزار میشد و سرودهایی در ستایش خدای جنگ برخوانده میشد. گروه سوم اجتماعی، یعنی مردمان عادی نگهداری از دامها و شبانی و رسیدگی به چراگاه‌ ها و کشت و کار و صنعتگری را بر عهده داشتند. اینها هم از نظر موقعیت اجتماعی و هم از نظر رفاه مادی نسبت به دو گروه دیگر در سطح پایینتری قرار داشتند. بعدها گروه چهارمی به نام هوئیتی که ظاهراً پیشه وران را در بر می‌ گرفت، به این ۳ گروه اضافه شد، اما در دوره آریایی پیشه وران هم از طبقه سوم محسوب میشدند. در عهد ودای گروه چهارم اجتماعی که به ۳ گروه قبلی اضافه شد، یعنی شودره تنها در برگیرنده بومیان غیر هند و آریایی بود که از همه حقوق محروم بودند.



👁️ بازدید: 342🔎 ورودی گوگل: 0

نظرات (0)

    به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید

    یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را می‌دهد که رایگان تولید محتوا کنند و با کمک هوش مصنوعی، محتوای خود را به صورت مؤثر به مخاطبان نمایش دهند.

    Your Ad Banner

    logo-samandehi

    دانلود اپلیکیشن اندروید

    درباره ما . راهنما . اطلاعیه‌ها . آپدیت‌ها . قوانین . ارتباط با ما

    کلیه حقوق این سایت برای یوزبیت محفوظ می‌باشد.