خدمت یا خیانت؟ قضاوت با شما

متن هایی عمدتا با هدف تطهیر خاندان پهلوی و موفق نشان دادن عملکرد بسیار ضعیف و در عین حال خائنانۀ شاهنشاهی پهلوی در ادارۀ کشور تهیه و با استفاده از امکانات فضای مجازی در سطح وسیعی پخش می شود و هدف گیری آن دقیقا ایجاد باوری متفاوت با تصور مطابق با واقع اکثر هم میهنانمان نسبت به ماهیت خائنانۀ پهلوی ها می باشد. این جریان مرموز در همین راستا تلاش می نماید با تهیۀ متن هایی ژورنالیستی تصویری قهرمانانه از دو شاه خائن به ملت و میهن اسلامی ترسیم نموده و از همین رهگذر اهداف مشخص خود در تخطئه ی انقلاب اسلامی و عملکرد نظام جمهوری اسلامی را دنبال نماید.

در اینجا به چند مورد از آنها اشاره میکنیم:

• در زمانه ای رضا شاه را دیکتاتور می نامیدند که اروپای مدرن زیر سلطه فاشیست بود و در کل آسیا یک کشور دموکرات نبود.در زمانه ای رضا شاه را نوکر بیگانگان می نامیدند که سلطه انگلیس و روسیه را از ایران قطع کرد.در زمانه ای رضا شاه را دزد می نامیدند که امتیاز بانک شاهنشاهی را لغو کرد و بانک ملی را تاسیس کرد.

• در زمانه ای رضا شاه را ظالم می نامیدند که دادگستری را تاسیس کرد.

• در زمانه ای رضا شاه را بیسواد می نامیدند که دانشگاه تهران را تاسیس کرد.

• در زمانه ای رضا شاه را ترویج دهنده زبان بیگانه می نامیدند که موسس فرهنگستان ایران برای تقویت زبان پارسی بود.

• در زمانه ای رضا شاه را خود باخته فرهنگی به غرب مینامیدند که ایرانیان در زمانۀ وی برای نخستین بار مزه هویت ایرانی را چشیدند

• در زمانه ای رضا شاه را ویران کننده ایران می نامیدند که راه آهن و راه سازی را به ایران آورد.

• بزرگترین جنایت او کشف حجاب بود

• جنایتی که میخواست زن ها را از برده و نوکر تبدیل به یک بانوی واقعی کند.

• بزرگترین جنایت او آبادی ایران بود و ترویج فرهنگ ایرانی به جای فرهنگ عربی.



با توجه به کثرت مطالب مطرح شده در متن ارسالی به صورت خلاصه به هر کدام از موارد به ترتیب پرداخته شده و نکاتی هر چند اجمالی تذکر داده می شود:

* فاشیست حزبی بود که در آلمان و ایتالیا بروز و ظهور پیدا نمود نه در کل اروپا و آمریکا. در همان زمان که آلمان نازی و ایتالیا در اختیار تفکر فاشیستی بود کشورهای دیگر اروپا و آمریکا تجربه ی انواع مختلفی از حکومت ها را بر عهده داشتند. و اگر هم در آن زمان در آسیا یک کشور دموکرات وجود نداشت - که صحت این ادعا محل تامل بوده و می بایست تحقیقات تاریخی پیرامون آن انجام گردد- ولی کشور ما در حدود دو دهه پیش از دیکتاتوری رضاخان با همت مردم و پشتیبانی علما سلطنت مطلقه ی شاه به سلطنت مشروطه تبدیل و مجلس شورا را دایر شده بود که با دخالت روشنفکران منحرف این مشروطه به انحراف کشیده شد و در نهایت به دیکتاتوری رضاخان انجامید.

* قطع سلطه ی انگلیس و روسیه از ایران توسط رضاخان از لطیفه های تاریخی است. نگاهی به قرار داد های استعمارگرانه به ویژه در زمینه ی نفت و تجارت با این دولت ها در دوره ی رضاخان این مطلب را روشن می کند. بله، تنها تفاوتی که دوره ی رضاخان با دوره ی سابق داشت تبدیل استعمار کهنه به استعمار نو و فرانو بود که در این زمینه سخن فراوان است.

* دزدی رضا خان از ملت هیچ منافاتی با تاسیس بانک ملی ندارد از قضا تاسیس این بانک پوششی خوب از احساسات ملی گرایانه بر دزدی های وی می گذاشت. همین مساله در ارتباط با تاسیس دادگستری نیز همین نکته صادق است و تاسیس این نهاد منافاتی با ظلم و ستم وی ندارد. نکتۀ جالب اینجاست که نویسندگان این متن تلاش نموده اند بدیهی ترین اشکالات وارد بر رضاخان یعنی استبداد و دیکتاتوری و ظلم و دزدی وی را نیز انکار نموده و آنها را با برچسب های مختلف بپوشانند.

* عامل تاسیس دانشگاه تهران افراد نخبه ای مانند پروفسور حسابی بودند و ماجرای ملاقات وی با رضاخان برای گرفتن اجازه ی تاسیس این دانشگاه واقعا خواندنی است به ویژه آنجا که مرحوم حسابی نقل می کند که رضاخان بعد از شنیدن توضیحات ایشان دربارۀ لزوم سرمایه گذاری بر روی دانشگاه، اعتراف می کند که چیزی از حرف های وی سر در نیاورده است. در این زمینه به خاطرات پروفسور حسابی مراجعه نمایید.

* تاسیس فرهنگستان توسط رضاخان برای خالی ساختن زبان پارسی از الفاظ عربی که نمادی از اسلام و مذهب به شمار می رفت بود نه برای مقابله با نفوذ فرهنگی زبان غرب!!!

* نویسندگان باید مقصود از هویت ایرانی را اولا روشن نموده و مصادیق آن را در دوران رضاخان روشن کنند تا پس از آن در این باره با آنها سخن گفت.

* ماجراب کشف حجاب و سوق دادن زن ایرانی به سمت فرهنگ غربی و تاثیرات آن در گسترش بی حد و اندازۀ فساد جنسی در جامعه ایران و تهدید کیان خانواده و آسیب های جدی تبعی نیز در حدی از وضوح و آشکاری است که به نظر می رسد هر گونه توضیحی پیرامون آن توضیح واضحات است. وقتی جذابیت های زن نه برای خانواده و شوهر بلکه برای مردان غریبه نمایش داده شد و عفت و پاکدامنی جای خود را به هرزگی و بی یند و باری داد نتیجه همانی می شود که هم اکنون در غرب جزو یکی از معضلات و بحران های آنان به شما می رود بحرانی که از یک سو با توجه به استفاده های اقتصادی از جنسیت زن در فرهنگ اقتصادیشان نمی توانند از آن چشم بپوشند و از سوی دیگر آسیب های این نوع نگاه به زن و تبدیل وی به کالای اقتصادی به بنیان خانواده و جامعه برایشان غیر قابل حل شده است.

متن فوق، حرف دل و نکتۀ اصلی و مشکل اساسی خود را در سطر آخر بروز داده و درنهایت نتوانسته ماهیت اصلی خود را پشت ژست های ملی گرایی و دفاع از حقوق ملت پنهان نماید. بله، مشکل اصلی نویسندگان این متن نه آنچیزهای گفته شده در متن بلکه همان فرهنگ عربی ( شما بخوانید اسلامی) است. تمام درد این افراد و جریان ها هویت اسلامی ملت ایران است که رضاخان و پسرش محمد رضا نتوانستند با همۀ تلاش هایی که کردند ذره ای در آن خلل ایجاد نمایند. فرهنگ ایرانی مد نظر این افراد در واقع همان فرهنگ غربی با بزک های ملی گرایانه و ایرانی است در برابر فرهنگ اصیل و مترقی و رو به جلو و متعالی اسلام. و این فرهنگ هیچگاه از هویت ملی ایرانیان گسسته و حذف نخواهد گردید. توصیه می نماییم در این باره کتاب گران سنگ خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری را مطالعه نمایید.



نقش انگلستان در به قدرت رسیدن رضاخان

دولت انگلستان که در طول جنگ جهانی اول به اهمیت و کارآمدی نفت ایران پی برده بود، اندیشه تضمین بلند مدت آن را در سر می پروراند. ادامه درگیریهای داخلی و احتمال سقوط کشور در دام تبلیغات بلشویک ها و در نتیجه به خطر افتادن ذخایر نفتی، انگلستان را به تثبیت اوضاع اقتصادی و سیاسی و در نهایت تقویت دولت مقتدر مرکزی رهنمون گردید. این کشور در آغاز با انعقاد قرارداد ۱۹۱۹م وثوق الدوله وارد عمل شد. محتوای این قرارداد در ظاهر به پرداخت وام و استفاده از مستشاران انگلیسی برای سازماندهی ارتش و مدیریت دستگاه اداری ایران، اختصاص داشت؛ اما هدف واقعی آنها تبدیل ایران به یک کشور تحت الحمایه بود. این قرارداد با مخالفت افکار عمومی و دولتهای خارجی روبه رو شد و دولت انگلیس در روی کار آوردن دولتی که بتواند این قرارداد را به تصویب رساند ناکام ماند.

بنابراین قرارداد عملی نشد و طراحان آن به نقشه ای دیگر دست یازیدند. این نقشه چیزی جز تشکیل یک دولت قدرتمند مرکزی نبود؛ دولتی که بتواند مدعیان جدایی طلب و خود مختار را سرکوب کند و در مناطق نفت خیز امنیت و ثبات دائمی پدید آورد. انگلیسی ها برای چنین کاری رضاخان را برگزیدند. رضاخان از افسران جاه طلب قزاق، تنها نیروی نظامی مدرن ایران، بود که به کمک آیرونساید به فرماندهی قزاقها رسید و به پیشنهاد عوامل انگلیس برای سامان دادن کودتا و پدیدآوردن یک دولت قدرتمند رهسپار تهران گردید.

بدین ترتیب، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شکل گرفت و تهران به اشغال کودتاچیان در آمد. سید ضیاالدین طباطبایی ـ که به عنوان سیاستمدار طرفدار انگلیس شهرت داشت ـ با فشار انگلیسی ها، نخست وزیر شد و رضاخان نیز از احمد شاه، فرمان سردارسپه گرفت.

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را می ‌توان نقطه عطفی در روابط سیاسی ایران و انگلیس دانست چرا که با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷م، سلسله قاجار از حمایت روسیه محروم شد و هنگام آن رسیده بود که رقیب دیرینه او، انگلیس بدون نیاز به تقسیم منابع با رقیب به تدریج حضور گسترده خود را در ایران بیش از پیش تثبیت نماید.



استنادات نقش انگلستان در به قدرت رسیدن رضاخان

امروزه دیگر، با آشکار شدن اسناد و مدارک موجود، تردیدی در نقش عوامل بریتانیایی در راه ‌اندازی و پیشبرد اهداف کودتا وجود ندارد. در این میان خاطرات ژنرال آیرونساید و نیز وصیت ‌نامه محرمانه اردشیر جی ریپورتر و دیدگاه مورخین و محققین تاریخ معاصر ایران، آشکارا و به وضوح از نقش عوامل بریتانیا در تمهید کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ پرده بر می ‌دارد.

• دیدگاه جان فوران: جان فوران در کتاب مقاومت شکننده در مورد کودتای سوم اسفند و حد و حدود نقش بریتانیا در آن می ‌گوید: بی آنکه به راه افراط و تفریط برویم بریتاینا نقش مهمی در کودتا داشته است. شواهد موجود مؤید آنند که وزارت خارجه بریتانیا نقش چندانی در کودتا نداشت امّا مقام های برجسته نظامی و پرسنل سفارتخانه بریتانیا در ایران در تدارک کودتا نقش تعیین کننده‌ ای داشته‌ اند. چرا که رضاخان با حمایت آیرونساید در زمستان ۱۲۹۹ به مقام فرماندهی فوج قزاق رسید، آیرونساید در خاطراتش می ‌نویسد: یک دیکتاتور نظامی می ‌تواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا می ‌کنیم بی هیچ دردسری قوایمان را از ایران بیرون ببریم.

در روز ۲۵ بهمن ۱۲۹۹ آیرونساید به بغداد فراخوانده شد و به رضاخان یادآور شد که از آن پس او فرمانده قوای قزاق است و می ‌تواند هر طور مناسب می ‌داند عمل کند و تنها از رضاخان قول گرفت که احمد شاه را از سلطنت خلع نکند.

آیرونساید در ۴ اسفند ۱۲۹۹ در خاطرات خود می ‌نویسد: رضا خان در تهران کودتایی ترتیب داده است اما صادقانه به من قول داده است که کاری به کار شاه نداشته باشد و به او وفادار بماند.

عصر روزی که کودتا به وقوع پیوست سرتیپ هیک از سفارت بریتانیا به فرمانده سوئدی ژاندارمری تهران گوشزد کرد مقاومت در برابر قزاقان بی‌ فایده است و روز بعد از وقوع کودتا هرمن نورمن وزیر مختار بریتانیا که در قبل از کودتا در جریان کودتا بود به احمد شاه توصیه کرد به خواست کودتاگران تن در دهد. بعد از وقوع کودتا نرمن به دولت متبوع خود توصیه کرد از رژیم جدید حمایت کند زیرا برای منافع بریتانیا مناسب ترین دولتی است که می ‌توانست پدید آید.

• جواد شیخ الاسلامی: شیخ الاسلامی معتقد است هر محقق یا مورخ بی غرضی که کمترین آشنایی با جریانات سیاسی این دوره از تاریخ ایران داشته باشد می ‌داند که طراح و نقشه کش حقیقی کودتای سوم اسفند کسی جز آیرونساید نبوده است. ملاقات های تاریخی وی با رضاخان در قزوین و تشویق کردن او به انجام کودتا در اغلب اسناد سیاسی معتبر این دوره از جمله در خاطرات خود آیرونساید به وضوح تمام منعکس است. وی که در این تاریخ قرار بود برای تصدی پست مهمی عازم بغداد گردد یک هفته پیش از ترک ایران تمام تعلیمات و ترتیبات کودتا را داده بود و همان روزی (اول اسفند، ۱۲۹۹) که قرار بود قوای نظامی رضا خان از قزوین به تهران حرکت کنند. آیرونساید نیز با یک هواپیمای دو موتوره نظامی قزوین را به قصد بغداد ترک کرد.

ژنران آیرونساید در ذیل حوادث مربوط به ۲۳ فوریه ۱۹۲۱م پنجم اسفند ۱۲۹۹ در یادداشت های خود چنین می ‌نویسد «اطلاع پیدا کردم که رضا‌خان نقشه کودتا را با موفقیت در تهران اجرا کرده است. وی به آن قولی که در قزوین به من داده بود که متعرض شاه نشود مردانه عمل کرده و اخلاص خود را به مقام سلطنت نشان داده است... تصور می‌ کنم همه مردم ایران بر این عقیده باشند که نقشه کودتا را من کشیده و اجرای آن را پشت پرده نظارت کرده ‌ام و اگر راست مطلب را بخواهم بنویسم حقیقت هم همین است.

• نیکی کدی: خانم نیکی آر، کدی در کتاب ریشه ‌های انقلاب ایران در رابطه با نقش انگلیس در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ می ‌نویسد: ‌مدارک کتبی که بر شرکت غیر نظامی انگلیس در این کودتا دلالت کند در دست نیست. اما اکنون این مطلب روشن شده که فرمانده نیرو‌های انگلیسی در ایران، ژنرال آیرونساید، ابتدا به رضا خان کمک کرد که قدرت را در تیپ قزاق به دست آورد و سپس او را به انجام کودتا تشویق نمود.

نیکی کدی در کتاب دیگرش ایران دوران قاجار و بر آمدن رضا خان در تحلیل نقش انگلیس می‌ گوید: اسنادی که اکنون در دسترس است نشان می ‌دهد که انگلیسی ‌ها بر طراحی کودتا یا آنچه که رهبران پس از به قدرت رسیدن می ‌بایست انجام می دادند، نظارت نداشته ‌اند. انگلیسی ‌ها با واداشتن احمد شاه به اخراج افسران روسی بریگاد قزاق در مهر ۱۲۹۹ غیر مستقیم راه را برای کودتاگران هموار کردند. ژنرال آیرونساید، فرمانده سپاهیان انگلیس که بر قزاق نفوذ داشت و انگلیسی‌ های دیگر کمک به آموزش قزاقها و ژاندارمری را بر عهده داشتند. آیرونساید روی رضاخان انگشت گذاشت و او را به مقام فرماندهی قزاقها ارتقا داد. او (آیرونساید) در خاطراتش مدعی است که در تشویق و تأیید کودتا نقش داشته است. اسلحه و ساز و برگ قزاقهای قزوین را انگلیسی ‌ها تأمین می ‌کردند و حقوقشان را نیز آنها می ‌پرداختند.

بعداً انگلیسی ‌ها بین سید ضیاء و قزاقها واسطه شدند. سپس نورمن وزیر مختار انگلیس در اوایل فوریه (بهمن ‌ماه) به کلنل اسمیت پیشنهاد کرد سپاه قزوین را جانشین قزاقهای سرکش تهران کند و در زمان ورود نیرو‌های رضا خان به تهران نورمن به رئیس سوئدی پلیس توصیه کرد دخالت نکنند و به شاه نیز توصیه کرد به عنوان تنها راه چاره به خواسته ‌های آن ‌ها تن در دهد.

اردشیر جی ریپورتر در وصیت ‌نامه خود می ‌نویسد: ...به دستور وزارت جنگ در لندن و نایب السلطنه در هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید. من برای نظرات رضا خان درباره نیروی قزاق اعتبار فراوانی قایل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم. آیرونساید همان خصایلی را در رضاخان می ‌دید که من دیده بودم و هر دو برای این مرد احترام زیادی قائل بودیم، با تدابیر زیاد کلنل، فرمانده و افسران روسی، لشکر قزوین را ترک گفتند و امور لشگر به دست فرمانده نیرو‌های انگلیس در شمال ایران اداره می ‌شد. ملاقات آیرونساید با رضا خان و تکرار آن حمایت انگلیس از رضا خان باعث شد و سرانجام کودتا شکل گرفت.

• حسین مکی: مؤلف تاریخ بیست ساله ایران معتقد است افرادی از جمله سردار اسعد بختیاری از مالکین بزرگ و صاحب نفوذ، سالار جنگ از فئودال ها و صاحب گروه های مسلح، نصرت ‌الدوله فیروز طرفدار قرارداد ۱۹۱۹م و سید ضیاء ‌الدین مدیر روزنامه رعد و متمایل به سیاست انگلیس برای کودتا از طرف انگلستان در نظر گرفته شده بودند.

در نهایت بنابر پیشنهاد آیرونساید رضا خان فرمانده لشکر قزاق گردید و در آستانه تصرف تهران سفارت انگلیس با ژاندارمری و گروههای مسلح تماس گرفت که در مقابل تصرف تهران مقاومت نکنند و به یگان های ژاندارمری که مأمور پیشگیری شدند اسلحه کافی داده نشد و ضامن توپ ها را نیز بسته بودند. نورمن سفیر انگلیس ضمن ملاقات با شاه و دادن خبر کودتا، ضرورت آن را برای برقراری امنیت یاد آور شده بود.

آیرونساید در خاطرات خود می‌نویسد: آنچه ایران می‌ خواست یک رهبر بود. من در این کشور تنها یک نفر را دیدم که توانایی رهبری را داشت. او رضاخان بود. مردی که در رأس تنها نیروی مسلح کارآی کشور قرار می ‌گرفت.

آخرین گفتگویی که بین رضا خان و آیرونساید صورت گرفت، آیرونساید حاضر شد با دو شرط به رضا خان اجازه دهد که قدرت را در تهران بدست گیرد: وی متعهد گردد که در حین خروج انگلیسی ها از ایران آنها را مورد حمله قرار ندهد و هم اینکه برای سرنگونی شاه دست به یک اقدام قهرآمیز نزده و یا وقوع چنین اقدامی را اجازه ندهد.



آیرونساید می نویسد رضاخان در مورد هر دو خواسته من قول قاطعانه داد که طبق میل ما عمل نماید.

در خاطرات ارتشبد حسین فردوست نیز آمده است: رضا خان عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای ۱۲۹۹ هـ.ش طبق اسنادی که دیده ام و یا شنیده ام در ملاقات ژنرال آیرونساید انگلیسی با رضا خان، با حضور ضیاء الدین طباطبایی برنامه ریزی شده و پس از کودتا هم پنج سال طول کشید تا رضا خان، به سلطنت رسید. در این مدت، رضا خان سردارسپه و وزیر جنگ و نخست وزیر شد.

یحیی دولت ‌آبادی، سید ضیاء الدین مدیر روزنامه رعد و رفقای کمیته‌ ای او ــ کمیته آهن و فولاد یا کمیته زرگنده ــ را قوه ایرانی سیاسی و رضا خان سرتیب قزاق را قوه اجرا کننده نظامی برای کودتای سوم اسفند می ‌داند که اسمایس انگلیسی دستوردهنده و اداره کننده آن می باشد و محمود خان مدیرالملک، مسعود خان سرهنگ، منوچهرخان طبیب و میرزا کریم خان گیلانی را از اعضای آن معرفی می ‌کند و معتقد است: «...کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس است در تهران در قسمتی که باید به دست ایرانیان انجام بگیرد.»

رضا خان در حضور حاج میرزا یحیی دولت ‌آبادی و دکتر مصدق و دیگران به صراحت از حمایت بی دریغ بریتانیا برای عملی ساختن کودتا سخن گفته بود.

• یحیی دولت ‌آبادی: یحیی دولت ‌آبادی در حیات یحیی صریحا از قول سردار سپه چنین نوشته است که سردار سپه در حضور مستوفی ‌الممالک، میرزاحسن مشیرالدوله، دکتر مصدق، تقی‌زاده،‌ علاء، و دو تن از وزرای دولت یعنی مخبرالسلطنه و فروغی اظهار داشته: مثلا خود مرا انگلیسی ها روی کار آوردند؛ ولی وقتی روی کار آمدم به وطنم خدمت کردم. همین مطلب را هم دکتر مصدق با کمی اختلاف بدین عبارت گفته است: ...به خاطر دارم که سردار سپه نخست ‌وزیر، در منزل من با حضور مرحومان مشیرالدوله و مستوفی ‌الممالک و حاج میرزا یحیی دولت ‌آبادی و آقایان مخبرالسلطنه و تقی ‌زاده و علاء اظهار کرد مرا انگلیسی ها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سروکار دارند.

البته ناگفته نماند کودتای سوم اسفند بدون مساعدت و حمایت نیروهای داخلی و خاصه کمیته زرگنده و اعضای آن که همواره با سفارت انگلیس مرتبط بودند محقق نمی ‌شد. میرزا کریم خان رشتی که یکی از مرموزترین اعضای کمیته زرگنده است، صریحا به نقش واسطه‌ گری خود میان سفارت انگلیس و رضا خان اشاره کرده است.

بدین ترتیب برای صاحب منصبان انگلیسی تقاضای ده قطعه نشان شیر و خورشید و برای ژنرال آیرونساید نیز نشان درجه اول شیر و خورشید با حمایل سبز تقاضا می‌ شود که دولت به پاس عملی شدن کودتا به آنها اعطا نماید.

همچنین امیل لوسوئر در تأیید و اثبات نقش انگلیسی ‌ها در راه‌ اندازی کودتای ۱۲۹۹ می ‌نویسد: «قزاق ها از قزوین که مهمترین پایگاه نیرهای نظامی انگلیس در شمال ایران است، به راه افتادند. در این شهر که همه چیز، حتی نام خیابان ‌ها انگلیسی‌ است، به چه کسی می ‌خواهند بقبولانند که مقامات ایرانی و صاحبان قدرت از حرکت بیش از ۲۵۰۰ نفر نظامی مسلح و مکمل بی‌ خبر بوده ‌اند.؟ و یا از نیات واقعی ایشان اطلاع نداشته ‌اند؟ و یا این که نتوانسته ‌اند جلوی اجرای نقشه ‌‌های ایشان را بگیرند؟ از این مهمتر و جالب ‌تر این که چند روز پیش از حرکت شورشیان به سمت تهران سه هزار سرباز انگلیسی به قزوین فراخوانده شده بودند تا خلاء ایجاد شده از حرکت قزاق ‌ها را پر کنند. دیکتاتور به گرفتن دستورالعمل از سفارت انگلیس ادامه می ‌دهد. او هیچ چیز را پنهان نمی ‌کند.



زمینه ها و اهداف انگلستان در راه اندازی کودتا در ایران

* تامین امنیت هندوستان: یکی از اساسی ترین اهداف منطقه ‌ای انگلستان تأمین امنیت هندوستان بود که در سیطره کمپانی هند شرقی قرار داشت. این منطقه که توسط رژیم بلشویکی مورد تهدید قرار گرفته بود انگلستان را در اندیشه ایجاد خط حائلی در مقابل نفوذ شوروی به این منطقه فرو برد. بنابراین با وجود دولت مقتدر و قوی در ایران دولت انگلستان می ‌تواند در حفظ و نگهداری هندوستان آسایش خاطر داشته باشد.

* حفظ موقعیت انگلستان در خلیج فارس بخاطر وجود منابع نفتی در این منطقه و به ویژه ایران که با دولت انگلستان قرارادادهای نفتی داشت.

* حل مشکلات ناشی از حضور مستقیم سربازان انگلیسی که افزون بر هزینه‌ های سنگین نگهداری و تأمین آنها به تنفر عمومی و بدبینی مردم را نیز به دنبال داشت. در نتیجه آنها گاهی از سوی مردم مورد تعرض واقع می ‌شدند و از طرف دیگر افکار عمومی مردم انگلستان نیز فشار می ‌آورد. بنابراین دولت انگلستان برای حل این وضعیت ناگوار و در اندیشه یک نیروی جایگزین مقتدر که حفاظت از منافع این کشور را به عهده بگیرد، تمهیدات کودتا را در ایران فراهم ساخت.

روز بعد از کودتا احمد شاه با فشار انگلیسی ‌ها و نظامیان، طی دست خطی، سید ضیاء ‌الدین طباطبایی را به ریاست وزرایی منصوب می ‌کند و رضا خان رئیس دیویزیون قزاق نیز با اعلام حکومت نظامی، اولین بیانیه خود را صادر می ‌کند.

در اینکه در رژیم گذشته طرح ها و پروژه هایی در کشور ساخته یا طراحی شده تردیدی وجود ندارد، اما نکته ای که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که آیا همه آنچه در این زمینه صورت گرفته است در راستای خدمت به کشور و مردم بوده یا برخی از آنها اهداف دیگری را دنبال می کرده است؟ به نظر می رسد برخی از طرح هایی که در کشور در دوران پهلوی انجام شد، بیش از آنکه به منافع کشور و مردم توجه داشته باشد، در راستای منافع قدرتهای استعماری بود که نمونه بارز آن احداث راه آهن توسط رضا شاه در کشور است که به عنوان یکی از اقدامات شاخص وی برشمرده می شود در حالی واقعیت چیز دیگری بود.



ماجرای احداث راه آهن

اگرچه راه ‌آهن فی ‌نفسه می ‌تواند برای کشور مفید واقع شود، در آن هنگام دو مسئله در این زمینه وجود داشت: نخست آنکه آیا با توجه به مجموعه شرایط اقتصادی حاکم بر کشور، احداث راه ‌آهن در اولویت بود یا آنکه اگر سرمایۀ اختصاص ‌یافته به آن، مصروف اقدامات صنعتی دیگر می ‌شد، دستاوردهای بهتر و بالاتری برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور در برداشت؟ دوم آن‌که اگر بنا بر احداث راه‌آهن بود، بهترین و مناسب‌ترین مسیری که می‌بایست انتخاب می ‌شد، کدام بود؟ در این زمینه دلسوزان کشور معتقد بودند مسیر شرقی غربی با توجه به اینکه ایران را از یک ‌سو به هندوستان و از سوی دیگر به اروپا متصل می ‌کرد، دارای اولویت کامل بود و برای مردم ایران منافع بسیاری در برداشت، حال آنکه انتخاب مسیر جنوبی شمالی، در حقیقت در چهارچوب طرح ‌ها و برنامه ‌های نظامی انگلیس می ‌گنجید؛ کما اینکه از زمان عقد قرارداد رویتر، انگلیسی ‌ها همواره می‌ کوشیدند عبور مرور خویش را از مناطق جنوبی کشورمان که منطقۀ نفوذ و استقرار آنان به شمار می ‌آمد به سمت مناطق شمالی، که همجوار با قفقاز و آسیای میانه بود، تسهیل کنند و سرانجام نیز با سرمایۀ ملّت ایران به این هدف نائل شدند و منافع آن را در وقایع جنگ جهانی دوم بردند. دراین‌ باره جا دارد به آنچه دکتر مصدق بیان کرده است توجه شود: «در خصوص راه ‌آهن مدت سه سال، یعنی از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۶، هر وقت راجع به این راه در مجلس صحبتی می ‌شد و یا لایحه ‌ای جزء دستور قرار می‌ گرفت من با آن مخالفت کرده ‌ام؛ چون که خط خرمشهر بندرشاه خطی است کاملاً سوق ‌الجیشی و در یکی از جلسات حتی خود را برای هر پیشامدی حاضر کرده گفتم هرکس به این لایحه رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموه است که این بیان در وکلای فرمایشی تأثیر ننمود، شاه فقید را هم عصبانی کرد و مجلس لایحۀ دولت را تصویب نمود در جلسۀ ۲ اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه دو خط بیشتر نیست: آنکه ترانزیت بین ‌المللی دارد، ما را به بهشت می ‌برد و راهی که به ‌منظور سوق ‌الجیشی ساخته شود ما را به جهنم و علت بدبختی ‌های ما هم در جنگ بین ‌الملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. ساختن راه ‌آهن در این خط هیچ دلیل نداشت جز اینکه می ‌خواستند از آن استفاده ای سوق ‌الجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفروشد و از این راه پولی که دولت از معادن نفت می ‌برد وارد انگلیس کند چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کارخانۀ قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانه‌ های قند هم می ‌توانستند خط راه ‌آهن بین‌ المللی را احداث کنند که باز عرض می ‌کنم هرچه کرده ‌اند خیانت است و خیانت.

روز چهارم اسفند ۱۳۰۵ شمسی لایحه تأسیس راه ‌آهن سراسری ایران به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی رسید.

یکی از مهمترین لایحه هایی که در سال ۱۳۰۵ شمسی به مجلس ارائه شد، لایحه تأسیس راه آهن سراسری بود که بحث های فراوانی درپی داشت. این لایحه از سوی مهدی ‌قلی هدایت، وزیر فواید عامه به مجلس شورای ملی ارایه شد.

مهدی‌ قلی هدایت (مخبرالسلطنه) در کتاب «خاطرات و مخاطرات» خود درباره طرح احداث خط آهن محمره (خرمشهر) به جز (بندر گز) می ‌نویسد: « اول اسفند ۱۳۰۵ من پیشنهاد راه‌ آهن را به مجلس بردم. من ‌الغرائب، مصدق ‌السلطنه مخالف شد که در عوض قند سازی باید دایر کرد. راه ‌آهن منافع مادی مستقیم ندارد. گفتم از راه ‌آهن منافع مادی مستقیم منظور نیست. منافع غیرمستقیم راه ‌آهن بسیار است. نظمیه یا نظام هم منافع مادی ندارد، ضروری مصالح مملکت ‌اند. قند هم به جای خود تدارک خواهد شد و اثبات شیء نفی ما عـدا نمی ‌کند.» دکتر مصدق اعتقاد داشت که هزینه و زمان اجرای چنین طرحی توجیه اقتصادی و فنی ندارد.

تا سال‌ ها راه ‌آهن سراسری ایران همچنان که دکتر محمد مصدق پیش ‌بینی کرده بود تنها به عنوان یک خط حمل و نقل داخلی برجای ماند و به علت محدودیت روابط ایران و اتحاد شوروی هرگز به طور عمده و مقرون به صرفه از این خط استفاده نشد. دولت بریتانیا از‌‌ همان ابتدا اعتقاد داشت که این خط‌‌ آهن از شمال به جنوب کشیده شود، تا بتواند جهت حمله احتمالی به روسیه و سپس شوروی پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ استفاده شود.

حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله ایران نقل می کند که احمد شاه نیز در پاسخ به پیشنهاد انگلیسی‌‌ ها برای مفتوح ساختن باب مذاکره در مورد کشیدن راه ‌آهن گفت: «راه ‌آهنی که به صلاح و صرفه ایران است، راه ‌آهنی است که از دزداب (زاهدان فعلی) شروع می ‌شود و مسیر آن به اصفهان و تهران باشد و از آنجا به اراک و کرمانشاه متصل شود، یعنی از شرق به غرب ایران، چنانکه از زمان داریوش هم راه تجارت هندوستان در آسیا و سواحل مدیترانه همین راه بوده است و این راه برای ملت ایران ‌‌نهایت صرفه را از لحاظ تجارت خواهد داشت، ولی راه ‌آهن عراق به منجر خزر فقط جنبه نظامی و سوق ‌الجیشی دارد و من نمی ‌توانم پول ملت را گرفته یا از کشورهای خارج وام گرفته و صرف راه‌آهنی که فقط جنبه نظامی دارد نمایم.» و در ادامه نیز نقل می کند که نایب ‌السلطنه هندوستان در سال ۱۲۹۱ شمسی در مجلس عوام انگلستان گفته است: « در مدت ۲۰ سال تأیید کردند که هندوستان باید محاط باشد، در یک حلقه کوه‌ ها و صحرا‌ها که بدون تلفات زیاد و پول، غیرقابل عبور باشد. این سیاست، هندوستان را از هر حمله ‌ای حراست کرده و هیچ ملتی حق عبور از این منطقه حمایت شده را نداشت؛ اما اگر این راه‌ آهن، راه‌ آهن غربی- شرقی ایران ساخته می ‌شد، آن وقت تمام آن سیاست به خطا بوده و به ما می‌ گویند، این اصول را نپذیرید که سیاست حقیقی هند عبارت است از باز کردن سرحدات آن به طرف مغرب.»

با اینکه همگان به سودمندی راه ‌آهن شرق و غرب چه از لحاظ تجاری و چه از لحاظ نظامی، آگاه بوده و اعتقاد داشتند که این مسیر کاربردهای فراوانی دارد، ولی رضا شاه آن را نپذیرفت. می ‌توان تصور کرد که این موضع رضا شاه در درجه اول مربوط به نفوذ انگلیس بر ارکان دولتش بود و از سویی رضا شاه همیشه نسبت به روسیه نظر نامساعدی داشت و در آن هنگام مخالفت با شوروی را ارجح می ‌دانست.

دنیس رایت در کتاب انگلیس ها در میان ایرانیان می ‌نویسد:« تا پایان دوره قاجار هیچ خط راه آهن طویل ‌المسافتی در ایران کشیده نشده بود، در نتیجه هیچگونه قصوری که از جانب بریتانیا باشد، نبود. جولیوس دو رویتر از میان جنبه‌های متعدد امتیاز وسیع و همه جانبه ‌ای که در سال ۱۸۷۲ از شاه کسب کرده بود، در وهله نخست به راه ‌آهنی دل بسته بود که امید داشت بین دریای خزر و خلیج فارس بکشد. دولت بریتانیا از خطری که روسیه را متوجه ایران ساخته بود، بیش از پیش نگران شده بود. سخت عقیده داشت که چنانچه راه ‌آهنی بین خلیج فارس و درون ایران موجود نباشد، کمک نظامی بریتانیا به ایران در صورت حمله روسیه از شمال غیرممکن خواهد بود.»

روز یکشنبه ۲۳ مهرماه ۱۳۰۶ در بیرون دروازه گمرک، کلنگ راه آهن توسط رضا شاه بر زمین زده شد و تکمیل آن ۱۱ سال به طول انجامید و هزینه آن عمدتا از محل مالیات ویژه ‌ای که بر چای و قند و شکر تامین شد و کسری آن نیز از طریق وام‌ های بانکی و اعتبارات دولتی فراهم گردید .

اولین کمپانی که در امر نقشه برداری و ساختمان راه آهن سراسری نماینده اش را به ایران فرستاد کمپانی ساختمانی یونس آمریکایی بود. پس از بررسی های متعدد که توسط مهندسان مشاور آمریکایی انجام شد، مقرر گردید که مرحله نخست خط آهن در جهت کلی شمال شرقی- جنوب غربی از دریای خزر به خلیج فارس احداث گردد. ملاحظات سیاسی و نظامی بیش از همه ذهن رضا شاه را مشغول کرده بود . ملاحظاتی چون پرهیز از احداث هرگونه خط شمال به جنوب و شرق به غرب و یا دوری گزیدن از مرزهای هند، عراق و ترکیه هم دوری گزیند و حتی الامکان نیز از خطوط آهن شوروی در آذربایجان شوروی و جمهوری های آسیای میانه و نیز از شبکه راه آهن بریتانیا در عراق و هند فاصله گیرد. همچنین تصمیم گرفتند که خط به هیچ شهر بزرگ به استثناء پایتخت نرود و بیشتر از مناطق چادرنشین که تسلط بر آنها برای حکومت مرکزی اهمیت شایان دارد، بگذرد.

می توان گفت راه آهن سراسری ایران در حقیقت یک خط آهن نظامی برای امپراتوری انگلیس بود و نه یک راه آهن تجارتی و ترانزیت یا مسافرتی برای ایرانیان. امپراتوری انگلیس از اینگونه راه آهن ها در همه مستعمرات خود از جمله هند و مستعمرات آفریقایی ساخته بود و این خط آهن نیز یکی دیگر از آنها به شمار میرفت. زرنگی بزرگ انگلیسیها در این مورد آن بود که برای ساختن این راه آهن حتی یک لیره خرج نکرد .

دولت انگلیس پس از پایان جنگ اول مهمترین دشمن خود را بلشویکهای روسیه می دانست و سعی داشت در موقعیت مناسب نفرت خود را آشکار کند . نظامیان انگلیس بهترین نقطه برای حمله ای احتمالی به شوروی را ناحیه صحراهای مسطح و کم جمعیت ترکمنستان و قزاقستان تشخیص می دادند و لذا به رضا خان تحمیل نمودند تا راه آهن را به آن ناحیه برساند تا در حداقل زمان و کوتاهترین مسیر ممکن خود را از خلیج فارس به شوروی برسانند و با ساختن بندری کوچک در نقطه انتهایی راه آهن سراسری در جنوب شرقی دریای خزر، قطعات کشتیهای جنگی خود را سریعا به دریای خزر رسانده و با ساخت آن، دریای خزر را در اختیار بگیرند و از ناحیه شرق دریای مازندران به داخل خاک شوروی نفوذ کرده و سرزمینهای کم جمعیت این ناحیه را به سرعت تصرف کنند .

روزنامه های غربی در آن زمان نوشتند که شاه ایران راه آهنی ساخته که از«هیچ کجا به هیچ کجا میرود» . از بندری بی نام و نشان در خلیج فارس به بندری بلا استفاده در حاشیه شرقی دریای مازندران. مسیر واقعی راه آهن شمالی جنوبی ایران که حتی از زمان قاجار پیشنهاد شده بود و سپس مجالس اول ایران آن را تصویب کرده بودند بدلیل عدم تخصیص بودجه بلاتکلیف ماند. خط آهنی که از بندر عباس به شیراز و اصفهان رفته و با عبور از تهران به مهمترین بندر تجارتی آن زمان یعنی بندر انزلی می رفت.

صرف نظراز اهدافی که رژیم پهلوی در اجرای این گونه طرح ها و پروژه ها در کشور دنبال می کرد، با توجه به اینکه این طرح ها به طور عمده از سوی متخصصان خارجی و غیر ایرانی انجام می گرفت و روند کلی حرکت کشور به سمت وابستگی بیشتر به کشورهای دیگر قرار داشت و به ظرفیت های کشور و کشاورزی، صنعت و تولیدات داخلی هیچ توجهی نمی شد، ادامه چنین روندی به وابستگی کامل کشور می انجامید و نمی توانست توسعه و پیشرفت پایداری در کشور را به ارمغان بیاورد و به عنوان خدمت این رژیم محسوب گردد .

صرف نظر از افرادی که نا دانسته، برخی از اقدامات صورت گرفته در زمان شاه را بدون توجه به ماهیت آن به عنوان شواهدی بر پیشرفت و توسعه کشور و خدمت این رژیم بر می شمرند، برخی از جریان ها چنین رویکردی را با هدف تطهیر چهره رژیم پهلوی و سرپوش گذاشتن بر خیانت های آن به کشور و مردم و زیر سؤال بردن انقلاب اسلامی دنبال می کنند .به طور خاص پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یک جریان تاریخ ‌نگاری فعال ظهور کرد که به پشتوانه حضور در محافل آکادمیک اروپا و آمریکا و برخورداری از ماهنامه‌ ها و فصلنامه‌ های پژوهشی به تحریف تاریخ انقلاب و تطهیر رژیم پهلوی روی آورد. نمونه آثاراین طیف نیز به فارسی ترجمه شده که کتاب «در دامگه حادثه» خاطرات پرویز ثابتی، «معمای هویدا» نوشته دکتر «عباس میلانی» و تاریخ شفاهی دانشگاه «هاروارد» درباره ایران و انقلاب می توان اشاره کرد. این جریان که پیوندهای نزدیکی با سلطنت ‌طلبان و بهائیان دارد، چند سالی است که به حیطه مستند سازی تاریخی - سیاسی در شبکه های ماهواره‌ ای وارد شده و برای مثال، مستند «ده شب گوته» یا «از تهران تا قاهره» و اخیراً نیز مستند «انقلاب ۵۷» از تولیدات آن‌ هاست. چنین کوشش ‌هایی با هدف «بزک کردن چهره رژیم پهلوی» نزد مردم و ارایه چهره ای مناسب و طرفدار پیشرفت و توسعه کشوراز آن و سرپوش نهادن بر جنایات ها و خیانت های آن و زیر سؤال بردن انقلاب اسلامی، صورت می گیرد.

👁️ بازدید: 650🔎 ورودی گوگل: 2

نظرات (0)