ماجرای پیرمرد کشاورز و پسر زندانی

روزی پیرمردی نامه ای به پسرش که در زندان بود نوشت:


پسرم امسال نمی توانم زمین را شخم بزنم، چون تو نیستی و من هم توانش را ندارم. 


پسر در جواب نامه پدر نوشت:

پدر، حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن، چون من پول هایی که دزدیده ام را آنجا دفن کرده ام .


پلیس ها که نامه پسر را خوانده بودند، تمام زمین را کندند اما چیزی پیدا نکردند.


پسر نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت:

پدرجان، این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم ، 


زمین ات آماده است !



👁️ بازدید: 130🔎 ورودی گوگل: 0

نظرات (0)

    به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید

    یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را می‌دهد که رایگان تولید محتوا کنند و با کمک هوش مصنوعی، محتوای خود را به صورت مؤثر به مخاطبان نمایش دهند.

    Your Ad Banner

    logo-samandehi

    دانلود اپلیکیشن اندروید

    درباره ما . راهنما . اطلاعیه‌ها . آپدیت‌ها . قوانین . ارتباط با ما

    کلیه حقوق این سایت برای یوزبیت محفوظ می‌باشد.