این سوال را میتوان در سه سطح مختلف پاسخ داد.
نخستین سطح، برخورد عامهی مردم با این قانون است. کافی است در کوچه و خیابان از افراد مختلف بخواهید که تجربهی خود را از قانون مورفی در زندگیشان بیان کنند. احتمالاً افراد بسیاری را خواهید یافت که مثالها و خاطرات فراوانی در زمینهی درست بودن این قانون دارند.
سطح دوم، برخورد کسانی است که با اصول روانشناسی آشنا هستند. آنها به سرعت میتوانند علتِ رایج شدن قانون مورفی و باور اغلب انسانها به آن را برایتان شرح دهند:
اغلب مصداقهای قانون مورفی که ما در زندگی خود میشناسیم و به خاطر میآوریم، حاصل خطاهای شناختی ذهن ما و بهطور دقیقتر، خطاهای یادآوری در حافظه هستند.
خطاهای بسیار متنوعی در ذهن ما میتوانند به تقویتِ باور به قانون مورفی کمک کنند.
مثلاً تمرکز بر آخرین اطلاعات باعث میشود ما نتوانیم نگاه آماری واقعی به رویدادهای بد داشته باشیم و وزن آخرین رویداد نامطلوب، در ذهنمان بیشتر باشد.
ضمن اینکه پس از پذیرش قانون مورفی، خطای تأیید خود کمک میکند مصداقهای آن را پررنگتر ببینیم و موارد نقض آن را نادیده بگیریم.
همچنین روانشناسی شناختی این نکته را تأیید میکند که تجربههای همراه با هیجان، در ذهن ما ماندگارتر هستند و بهتر و شفافتر ثبت میشوند (+). بنابراین، خاطرهی روزی که ماشین را شستهاید و باران نیامده، به عنوان یک خاطرهی خنثی، در مقایسه با خاطرهی بارش باران دقیقاً بلافاصله پس از پرداخت قبض کارواش، سریعتر از ذهن پاک میشود و طبیعی است که در طول زمان، مغز ما به انباری از خاطرات نامطلوب (مصداقهای قانون مورفی) تبدیل شود.
اگر کمی با خطاهای شناختی آشنا باشید، به سادگی میتوانید این توضیحات را با نمونهها و مصداقهای بیشتر، کاملتر کنید.
اما سومین سطح برخورد، توجه دقیقتر به مصداقهای قانون مورفی است. کاری کسانی مانند روبرت متیوس و ریچارد رابینسون انجام دادهاند .
نظرات (0)
به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید
یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را میدهد که رایگان تولید محتوا کنند و با کمک هوش مصنوعی، محتوای خود را به صورت مؤثر به مخاطبان نمایش دهند.
سایر مقالات نویسنده
جدیدترین مقالات
درباره ما . راهنما . اطلاعیهها . آپدیتها . قوانین . ارتباط با ما
کلیه حقوق این سایت برای یوزبیت محفوظ میباشد.