فولکلور دهلران (صالح و پری)

قسمت ۷-شرطامو رعایت نکردی و باختی  ولی به رسم زندگی که باهات داشتم بهت میگم و میرم و هرچی به من مربوطه هم با خودم میبرم اولین مجلس عروسی که منو بردی اونجا عزرائیل رو دیدم که داشت به تازه داماد نگاه میکرد و ازش پرسیدم گفت به زودی میبرمش که التماسش کردم گفت مشیت خداست کاریش نمیشه کرد که دیگه طاقت نیاوردم زدم زیر گریه و عروسیو دیگه بیخیال شدم شیون کردم و دیدی که اون مجلس عزای همون تازه دومادتون بود، صالح تعجب کرد بازوی زنشو گرفتو گفت اینو قبول کنم بقیشو چیکار کنم مجلس عزارو چرا داخل خونه نشدی ؟؟؟  پری گفت: آخه وقتی حضرت ملک الموت اومده تو یه خونه و جون اون جوون رو میگیره خونش به همه جا پاشیده شده بو و من هم از نجاست باید دوری کنم نمیشد برم تو ولی به اجبار تو وارد مجلس شدم و بعد از کلی احترام که بهم گذاشتن و جا خالی کردن بشینم نگاه کردم دیدم همه جا خون اون جوون که مرده بود هست ننشستم فقط دیدم یکی از سنگهای دور آتیش که خاموش بود



نظرات



    به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید

    یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را می‌دهد که به طور مستقیم برای مخاطبان خود تولید محتوا کنند و از طریق الگوریتم‌های پلتفرم یوزبیت به درآمد برسند.

    globessl enamad logo-samandehi

    درباره ما . راهنما . اطلاعیه‌ها . اپلیکیشن . قوانین . مجوزها . ارتباط با ما
    کلیه حقوق این سایت برای شرکت برخط سازان اطلاعات یوز محفوظ می‌باشد.