قسمت ۳-شرط میکنه اول ازادم کن که صالح قبول نمیکنه پری هم نا امید میگه حالا که اینجوره گناهی مرتکب نشو منوبه عقدخودت دربیار و شرطی که از حالا میزارمو باید قبول کنی وگرنه همه چیو از دست میدی، صالح که محو زیبایی اون پری بودش قبول میکنه، و پری شرطشو اینطور میگه اول هرگز نباید کسی بفهمه من کی هستم و دوم من هرکاری کردم تو نباید علتشو ازم بپرسی و فقط کاری به کار من نداشته باش و اگه پاپیچم بشی دیگه من آزاد میشمو از حقم نمیگذرم وبعد قبول شرطش دخترو میبره پیش یه ملای آشنا و عقدشونو میخونه ، چون از اقوامشون دور زندگی میکرده فقط دخترو میبره و به همشون نشون میده و معرفیش میکنه به عنوان زنش و همه بهش تبریک میگن و در عین ناباوری محو زیبایی دختره و در حیرت از شانس صالح میمونن، خلاصه صالح که مرد شکار و کوه بود زیاد پیش اقوامش نمیمونه و دوباره خودشو زنشو میبره کوهستان به زندگی ادامه میدن چند سالی دور از طایفش زندگی میکنه و از اون دختر صاحب ی دختر و پسری میشه، پیش خودش میگه بعد این همه سال بهتره سری به خاندانم بزنم و دیداری تازه کنم، دختره میگه میل خودته ولی نریم بهتره که سوالی پیش نیاد اما صالح میگه نه باید
ادامه دارد،،،
لطفا ❤نظر و نیترو ❤یادتون نره وگرنه ادامشو نمیگم
نظرات
به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید
یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را میدهد که به طور مستقیم برای مخاطبان خود تولید محتوا کنند و از طریق الگوریتمهای پلتفرم یوزبیت به درآمد برسند.
درباره ما . راهنما . اطلاعیهها . اپلیکیشن . قوانین . مجوزها . ارتباط با ما
کلیه حقوق این سایت برای شرکت برخط سازان اطلاعات یوز محفوظ میباشد.