این داستان ترسناک که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به دوران نوجوونی من.

من پدر نظامی هستم و ما تو خونه های سازمانی زندگی میکردیم. خونه های سازمانی حدود 120 متر بود و یک راهرو از در خونه تا انباری داشت. کنار انباری دوتا خواب بود. ی شب که خوابم نمیبرد و داشتم سقف رو نگاه میکردم، دیدم سایه ی نفر افتاد رو سقف (همیشه چراغ راهرو روشن بود که راحت بریم تا سرویس و بیایم). اصلا برام عجیب نبود چون گفتم پدر یا مادرم دارن از سرویس میان که ی دفعه برام عجیب تر شد.

با رسیدن اون فرد به جلوی انباری، سایه روی پرده اتاق افتاد و دیدم ی آدمی قد کوتاه با پاهای کاملا پرانتزی رفت توی انباری. انقدر تعجب کرده بودم که رفتم سمت اون یکی اتاق خواب دیدم همه خوابن. با ترس اومدم تو جای خودم و فقط رومو کشیدم و خوابیدم.

فردای اون روز به اعضای خانواده هرچی براشون تعریف میکردم، بهم میگفتن خواب دیدی و توهم بوده و .... اما من یقین دارم خواب نبود و همه چی واقعیت محض بود.

👁️ بازدید: 38🔎 ورودی گوگل: 0

نظرات (0)

    به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید

    یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را می‌دهد که رایگان تولید محتوا کنند و با کمک هوش مصنوعی، محتوای خود را به صورت مؤثر به مخاطبان نمایش دهند.

    Your Ad Banner

    logo-samandehi

    دانلود اپلیکیشن اندروید

    درباره ما . راهنما . اطلاعیه‌ها . آپدیت‌ها . قوانین . ارتباط با ما

    کلیه حقوق این سایت برای یوزبیت محفوظ می‌باشد.