
پسری را به آهنگری بردند تا شاگردی کند. استاد گفت: دَم آهنگری را بدم.
شاگرد مدتی ایستاده، دم را دمید و خسته شد و گفت: اوستا اجازه میدی بنشینم و بدمم؟
اوستای آهنگر گفت: بنشین و بدم.
شاگرد باز مدتی دمید و خسته شد و گفت: اوستا اجازه میدی پام و دراز کنم و بدمم.
اوستای آهنگر گفت: پا تو دراز کن و بدم.
بعد از مدتی شاگرد تنبل باز خسته شد؛ گفت: اوستا اجازه میدی بخوابم و بدمم؟
اوستا گفت: تو بدم، بمیر و بدم...
تمثیل مثل
👁️ بازدید: 105🔎 ورودی گوگل: 0
نظرات (0)
به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید
یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را میدهد که رایگان تولید محتوا کنند و با کمک هوش مصنوعی، محتوای خود را به صورت مؤثر به مخاطبان نمایش دهند.
سایر مقالات نویسنده
جدیدترین مقالات
درباره ما . راهنما . اطلاعیهها . آپدیتها . قوانین . ارتباط با ما
کلیه حقوق این سایت برای یوزبیت محفوظ میباشد.