برادران یوسف وقتی می خواستند یوسف را به چاه بیفکنند، یوسف لبخندی زد.
یهودا پرسید: چرا می خندی؟ اینجا که جای خنده نیست...!
یوسف گفت: روزی در فکر بودم چگونه کسی می تواند به من اظهار دشمنی کند با اینکه برادران نیرومندی دارم!
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که " نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد! "
آیا خداوند برای بندگانش کافی نیست؟
👁️ بازدید: 41🔎 ورودی گوگل: 0
نظرات (0)
به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید
یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را میدهد که رایگان تولید محتوا کنند و با کمک هوش مصنوعی، محتوای خود را به صورت مؤثر به مخاطبان نمایش دهند.
جدیدترین مقالات
درباره ما . راهنما . اطلاعیهها . آپدیتها . قوانین . ارتباط با ما
کلیه حقوق این سایت برای یوزبیت محفوظ میباشد.