گل سرخی روز و شب خواب زنبورها را می دید، اما هیچ زنبوری بر گلبرگ هایش نمی نشست. اما گل به رویایش ادامه داد.
در شب های دراز، آسمانی پر از زنبور را تصور می کرد که بر او فرود می آمدند تا ببوسندش. با این کار، می توانست تا روز بعد دوام آورد و بار دیگر گلبرگ هایش را به روی خورشید حقیقت فام بگشاید.

شبی، ماه که از تنهایی گل سرخ آگاه بود، پرسید: از انتظار خسته نشده ای؟
گل سرخ گفت: شاید. اما باید به تلاشم ادامه بدهم.
زندگی عشق است عشق افسانه نیست.
ماه گفت: چرا؟
گل سرخ گفت: اگر گلبرگ هایم را باز نکنم، می پژمرم.
گاهی، وقتی به نظر می رسد که تنهایی تمام زیبایی ها را له می کند، تنها راه برای مقاومت، گشوده ماندن است.

👁️ بازدید: 64🔎 ورودی گوگل: 0

نظرات (0)

    به یوزبیت؛ خانه محتوا خوش آمدید

    یوزبیت، به نویسندگان مستقل این امکان را می‌دهد که رایگان تولید محتوا کنند و با کمک هوش مصنوعی، محتوای خود را به صورت مؤثر به مخاطبان نمایش دهند.

    Your Ad Banner

    logo-samandehi

    دانلود اپلیکیشن اندروید

    درباره ما . راهنما . اطلاعیه‌ها . آپدیت‌ها . قوانین . ارتباط با ما

    کلیه حقوق این سایت برای یوزبیت محفوظ می‌باشد.